خاله ماهی می نویسد

خاله ماهی می نویسد

مسافرکوچولوی ما" فسقل گلی "
خاله ماهی می نویسد

خاله ماهی می نویسد

مسافرکوچولوی ما" فسقل گلی "

معجزه ای شیرین :)

یکی از بهترین حس ها، زمانی میاد سراغت که بعد از بوسیدن پیشانی خواهرت، فقط و فقط به معجزه ای که مدت هاست منتظرش بودی، نگاه کنی و نگاه کنی و نگاه کنی.

آقا آوش، صبح ساعت 10:30 به دنیا اومد.

فسقل هنوز حموم نرفته و یه کوچولو کثیفه. همشم شیر می خواد.

:)))))))

فسقلی خاله، طاقت نیاوردی و  داری زودتر از کیسه آب کوچولو و تاریکت، بیرون میای.

فشار مامانی بالا رفته الآن بیمارستانه.

مامان شین شین و بابایی پیش تو و مامانی هستن. من و خاله ریحون هم دلمون پیش شماست.

باورم نمیشه داری میای عزییییییییییییییییییییییزممممممممم

خدایا مراقبشون باش

:)

خووووووووووووب می پری اینور اونورااااااا

امروز مامان و بابایی رفتن سونوگرافی

دو کیلو و چهارصدی فرشته کوچولوی من که هنوز اسم نداری

فکر کنم قراره آوش صدات بزنیم ولی هنوز مشخص نیست. مامانت از الآن به فکر اینه که یه خواهر برات بیاره و اسمشو بذاره آوا

خاله ماهی خیلیییییییییی دوستت داره فرشته ی نازنین

دیروز اولین سیلی رو از پسرخاله ی مامانت،  " رهام کوچولو"  خوردی

فکر کنم دردت گرفت و تو شکم مامانت فوری تکون خوردی

فدای تکون خوردنات بشه خاله ماهیت

به دنبال اسمی برای فسقل

این روزایی که به اومدنت نزدیک می شیم، دل تو دلم نیست.

خووووووووب تو شکم خواهرم، ورجه وورجه می کنیااااا. از دیشبم که هی بهش کله می زنی فسقل خان. امروز گفت که قشنگگگگگگگ سرتو حس می کنه. تکون خوردناتو، دستاتو، پاهاتو.

خیلی حرصم گرفته از دست مامان بابات. آخه هنوز اسمی برات انتخاب نکردن و ما مجبوریم فسقل صدات بزنیم.

بابات از اسم یونس خوشش میاد. ولی فکر کنم مامانت دوست داره آوش صدات کنه. خاله ماهیتم که عااااااااااااااشق اسم محمد.

راستش امیرعلی رو هم مامانت پیشنهاد داد ولی بابات میگه که دو اسمه دوست نداره.

خلااااااااااصه این که هنوز خبری از اسم نیست پسرجان.

از الآن که به روز به دنیا اومدنت فکر می کنم، گریم می گیره.