یکی از بهترین حس ها، زمانی میاد سراغت که بعد از بوسیدن پیشانی خواهرت، فقط و فقط به معجزه ای که مدت هاست منتظرش بودی، نگاه کنی و نگاه کنی و نگاه کنی.
آقا آوش، صبح ساعت 10:30 به دنیا اومد.
فسقل هنوز حموم نرفته و یه کوچولو کثیفه. همشم شیر می خواد.
فسقلی خاله، طاقت نیاوردی و داری زودتر از کیسه آب کوچولو و تاریکت، بیرون میای.
فشار مامانی بالا رفته الآن بیمارستانه.
مامان شین شین و بابایی پیش تو و مامانی هستن. من و خاله ریحون هم دلمون پیش شماست.
باورم نمیشه داری میای عزییییییییییییییییییییییزممممممممم
خدایا مراقبشون باش