خاله ماهی می نویسد

خاله ماهی می نویسد

مسافرکوچولوی ما" فسقل گلی "
خاله ماهی می نویسد

خاله ماهی می نویسد

مسافرکوچولوی ما" فسقل گلی "

مامان شین شین می نویسد:))

مغز بادومی سلام!

الان تو یه پسر کوچولو (جنین کوچولو)ی پنج ماه و بیست و پنج روزه هستی. یکی می گه اندازه ی یه سیب زمینی هستی، یکی دیگه می گه اندازه ی یه گلابی هستی. اما من فکر می کنم تو یه انبه ی آبدار و خوشمزه ای. امیدوارم وقتی به دنیا اومدی از انبه خوشت بیاد. مامانت که دوست نداره.

وقتی خبر اومدنت به این دنیا رو از مامانت شنیدم، کلی طول کشید تا باور کنم. همیشه فکر می کردم وقتی مامان بزرگ بشم، دست کم باید یه دسته موی سفید و چند تا چین درشت و شایدم یه عصا تو دستم باشه. اما این روزا سن مامان بزرگا خیلی با گذشته فرق کرده و تصویرشون اون شکلی نیست که تو قصه ها خوندیم. واسه همین از دست خاله ماهیت حرصم  گرفت که بهم گفته مادر بزرگ! خودش مادربزرگه و جد و آبادش! تو فقط می تونی به من بگی مامان شین شین.

منم به جای نوه جونم بهت می گم مغز بادومی. این یه قرارداد بین من و تو. البته تو نمی تونی امضاش کنی. همین که من بگم و تو هم سر تکون بدی و تایید کنی کافیه.

مغز بادومی نمی دونم تو چه شکلی هستی؟ کچلی یا مودار، سیاهی یا سفید، اما هر چی که هستی جون و نفس مایی.

مامانت این روزا همش پا درد داره و دلش درد می کنه. آخه تو داری توی کیسه ی بادکنیت رشد می کنی و قد می کشی.

فدات بشم، میشه از همون دنیای آبی و قشنگی که هستی، برای مامانت دعا کنی. من خیلی نگرانش هستم. نگران این که چه طوری قراره تو رو به دنیا بیاره. دعا کن هر دو تون لحظات خوب و آرومی رو تجربه کنید. دعا کن مامانت زیاد درد نکشه. دعا کن این روزا که همه ی نگرانی مامان و بابات پیدا کردن  یه خونه توی تهرانه، زودتر خونه پیدا بشه و اونا بتونن از دزفول به تهران بیان.

راستی یادت باشه، مامان و بابات یه زندگی عشقولانه توی دزفول داشتن. اونا چهار ساله که اونجا زندگی می کنن و حالا قرار به تهران برگردن.

حالا یه عالمه حرفه که بهت بگم. اما تو هنوز یه فسقلی هستی که حوصله ی این چیزا رو نداری و تازه یاد گرفتی یه لگد کوچولو به دل مامانت بزنی.

خوشگلم بای بای.

نظرات 10 + ارسال نظر
دلارام مهربون یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 15:44

منم دلم از این خاله ها خواست...

از دست تو دلارامممممم
بشم خاله کوچولوت؟؟؟؟؟

خانوم رنگین کمون پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 23:38

الهیییییییییییییییییییییی
چقد نازن پستای اینجا ادم حالش خوب میشه اصن:)
هیچوقت وبلاگ بچه ها رو دوس نداشتم به نظرم خیلی لوس اند ولی اینجا عالیههههههههههه:)

چه خوب که به نظرت این جا خوبه
ممنونم خانوم رنگین کمون عزییییییییییییییز

samira چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 20:37 http://tehran65.blogfa.com

خاله ماهی

میگماااااا

به این فسقل بگو من محکم بوسش میکنما.گریه مریه نکنه ها

فسقل و گریه؟؟؟؟؟؟؟
گریه بلد نیست که...فقط می خنده فسقل ما

نفس چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 14:44 http://sarvareman.blogsky.com

امسش شیه؟

اسم نداره هنوز این فسقل خان

ZahRa ❤ MahDi چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 13:23 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

ماهی بیا خاله منم بشو
من به فسقل حسودیم شد

من که بهت خاله دادم

باران چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 12:39 http://baranoali.blogfa.com

ای جاااانم خاله ماهی برای فسقل خان وبلاگ درست کرده. خیلی خوشم اومد

همه چی رو براش بنویس تا زمانی کهاین وب رو به خودش بدی



چشمممم می نویسم باران جونم

خانوم خونه چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 03:46 http://ganje-man.mihanblog.com

ای جونم ...پسره....خدا حفظش کنه خاله جون ماهی

فدای تو
ممنون عزیزم

بهارنارنج سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 23:07 http://www.rooozha943.blogfa.com

واااااااااااااااای
چه خالی ی باذوقی !!1
تا باشه از این خاله ها

دلت بسووووووووووزه از این خاله ها نداااااااااااری

کاوه سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 23:00

سلام
به خوشی و سلامتی، تازه آدرس اینجا رو دیدم اصلا متوجه نشدم. الانم خجالت می کشم چون بیشتر خانوادگی. اما نظرم رو میدم، فوقش صاحابش چندتا فحش بهم میده
متاسفانه هیچ درکی از مادربزرگ شدن ندارم اما اصطلاح مغز بادوم رو از مادربزرگم شنیده بودم. خوش به حال کسی که این همه آدم منتظرش هستن که بیاد.
امیدوارم که این خونواده کوچیک هم خونه دار شن که دیگه دغدغه خونه نباشه.
واقعا نمی دونم اینجا باید نظر بدم یا ندم. خیلی خنگم
پیروز باشید

سلام.
پس شما هم تایید می کنی که مامان بنده مادربزگه. این اصطلاح مغز بادومو مادربزرگا میگن دیگه
اگه قرار بود نظر داده نشه قسمت نظردهی بسته می شد.
ممنونم

خاله ماهی سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 21:59

سلام مادربزرگگگگگگگگگاوااااا یادم رفت قرار بود بهت نگیم مادربزرگ و بگیم مامان شین شین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.